شکرستان

مسافرِ عالمِ خیال

شکرستان

مسافرِ عالمِ خیال

به یک شاعر خلبان، یک خلبان شاعر

| يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۲، ۰۵:۴۳ ق.ظ | ۲ نظر

سلام

چند شب پیش با انسان صادقی صحبت ﻣﻰکردم؛ یادی هم از شازده کوچولویتان کردیم؛

شعر بلندی که گواهی از وجود نویسندهﺍی شاعر ﻣﻰدهد.

کتابﻫﺎی دیگرتان را نخواندهﺍم؛ اما وقتی دوست صادقم از آنﻫﺎ برایم گفت، ندیده و نخوانده فهمیدم

یک شاعر خلبان و خلبان شاعر هستید.

فکر کنم پرواز در بالای ابرها و ارتباط زیاد با آسمان در شاعر شدنتان ﺑﻰتاثیر نبوده؛ دیدارتان

با شازده کوچولو هم همین طور :).

ﻣﻰبینید، در شکم بوآیی که در کودکی ابداع کردید گرفتار شدهﺍم؛ باید در انتظار شاهزادهﻯ بزرگی

باشم، که روزی بیاید و نجاتم دهد؛ که روزی بیاید و نجاتمان دهد.

به امید آن روز، به امید روشنایی، به امید شادی





نظرات  (۲)

مرد غمگین، :) مرد غمگین بلند شو. بایست. با نشستن به روز و روشنایی و شادی نخواهی رسید. ﻣﻰدانم باید منتظر شاهزادهﻯ بزرگی باشی که نجاتمان دهد؛ اما ﻣﻰدانستی که او هم منتظر توست؟ بیرون از شکم بوآ. بلند شو؛ برای نجاتمان بلند شو؛ از شکم مار بیرون بیا و به راه بیفت :).
پاسخ:
:) چشم.
  • فرزین خاکی
  • منم  هستم.
    پاسخ:
    خیلی خوشحالم کردی :).

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی