شکرستان

مسافرِ عالمِ خیال

شکرستان

مسافرِ عالمِ خیال

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوختن» ثبت شده است

یک شب آتش در نیستانی فتاد   سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد   هر نیی شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت: کاین آشوب چیست؟   مر ترا زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم   دعوی بی معنی ات را سوختم
زان که می‌گفتی نیم با صد نمود   همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است   درد بی دردی علاجش آتش است
(محمّدجعفر کبودرآهنگی)
 

آتشی مست در شهر

| سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۱، ۱۰:۵۲ ب.ظ | ۱ نظر


آبیﻫﺎ: آتشی، خاموش شو.

آتشی: من ﻣﻰخواهم بسوزم.

آبیﻫﺎ: مستی. دیری نپاید که هشیار شوی؛ و آنﮔﺎه سوزش آغاز ﻣﻰشود.

آتشی: من ﻣﻰخواهم بسوزم.

آبیﻫﺎ: از شهر بیرون برو، پیش از آنﮐﻪ دوزخ شود.

آتشی: من ﻣﻰخواهم بسوزم.

آبیﻫﺎ: یک ظرف آب بیاورید. باید خاموشش کنیم.

 

 

 

 

 

جهنّم هست؛ همین حالا؛ با گناه ما متولد شده.

| دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۱، ۰۸:۴۰ ب.ظ | ۲ نظر

حسش ﻣﻰکنی؟  

 

مستی؟! نمیﺳﻮزی؟! چرا؟! با چه شرابی؟!

| دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۱، ۰۸:۱۹ ب.ظ | ۰ نظر