شکرستان

مسافرِ عالمِ خیال

شکرستان

مسافرِ عالمِ خیال

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نی» ثبت شده است

یک شب آتش در نیستانی فتاد   سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد   هر نیی شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت: کاین آشوب چیست؟   مر ترا زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم   دعوی بی معنی ات را سوختم
زان که می‌گفتی نیم با صد نمود   همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است   درد بی دردی علاجش آتش است
(محمّدجعفر کبودرآهنگی)