شکرستان

مسافرِ عالمِ خیال

شکرستان

مسافرِ عالمِ خیال

بلای رُبا

| جمعه, ۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۳۶ ق.ظ | ۱ نظر

نعل اسب به آهن‌ربای یو‌شکل نزدیک می‌شد؛ نزدیک و نزدیک‌تر. 

آهن‌ربای یو شکل گفت، دور شو! نزدیک نیا! نمی‌خواهم ببینمت! اما نعل اسب هم‌چنان پیش می‌آمد. نعل اسب به آهن‌ربای یو‌شکل که رسید٬ آرام گرفت؛ و از حرکت بازایستاد. آهن‌ربا از نعل اسب پرسید: دوستم داری؟

نعل اسب پاسخ داد: معلوم نیست؟! آهن‌ربا گفت: پس خودت را آماده کن!

نعل اسب: برای چه؟!

دستی نعل اسب را جدا کرد؛ و برد. در حالی که نعل اسب ناباورانه آهن‌ربا را نگاه می‌کرد، صدای برخورد اجسامی سخت با سطح آهنی کوچک و یو‌شکلی به گوش می‌رسید.

نظرات  (۱)

هر ک در این بزم مقرب تر است؟
پاسخ:
بیش‌ترش می‌دهند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی